اولیور ساکس، پزشک، عصبشناس و نویسنده بریتانیایی در ۹ ژوئیه ۱۹۳۳ چشم به جهان گشود. وی استاد عصبشناسی دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک بود.
والدین او برای اینکه او را از بمباران لندن به وسیله نازیها در جنگ جهانی دوم در امان نگه دارند، او را به مدرسه شبانهروزی فرستادند و ساکس جوان خجالتی به علم روی آورد.
ورود به رشته پزشکی
ساکس پس از رفتن به دانشکده پزشکی و طبابت در بریتانیا در اوایل دهه ۱۹۶۰ به آمریکا رفت و در آنجا به بررسی گروهی از افراد مبتلا به عارضه “آنسفالیت لتارژیک” پرداخت. این بیماران درماننشده بودند و تقریباً برای دهه ها بود که در حالت کاتاتونیک منجمد مانده بودند تا اینکه ساکس یک داروی روان گردان تجربی به نام ال- دوپا (L-Dopa) را برای آنان تجویز کرد. این دارو اثر ناگهانی “بیدارکننده” بر این بیماران داشت، اما این تجربه در نهایت به شکست انجامید، زیرا بیماران دچار تیک، حمله تشنجی یا رفتار مانیایی یا شیدایی شدند و در سازگار شدن با جهان معاصر به مشکل خوردند. وی در سال ۱۹۷۳ در کتابی به نام “بیداریها” درباره این بیماران نوشت.
ساکس در تمام سالهای زندگی اش به بررسی پیچیدگی های مغز پرداخت. وی در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ در دانشگاه کلمبیا در زمینه عصب شناسی و روانپزشکی تدریس می کرد.
برخی از آثار ساکس
یکی از مشهورترین آثار الیور ساکس، کتاب مردی که همسرش را با کلاهش اشتباه میگرفت بود که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد و با بازخوردهای بسیار مثبتی مواجه شد. این کتاب، مجموعهای از موردپژوهشیها درباره افراد دچار اختلالات مغزی بود، از جمله از دست دادن حافظه، اشکالات ادراکی شدید و نشانگان تورت.
در سال ۱۹۹۰ بر اساس کتاب بیداریها فیلمی به همین نام با کارگردانی پنی مارشال و بازی رابرت دنیرو و رابین ویلیامز ساخته شد.
به گفته دستیار شخصیاش ساکس اعلام کرده بود که دچار سرطان لاعلاج کبد است و در روز یکشنبه ۳۰ اوت ۲۰۱۵ در ۸۲ سالگی درگذشت.
دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک که ساکس در آن تدریس میکرد، در بیانهای از مرگ او اظهار تأسف کرد و گفت کار راهگشای او در حوزه عصبشناسی و عصب-روانپزشکی به شناختهای مهمی در این حوزهها انجامید و نوشته های فوق العاده او زندگی میلیون ها نفر در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
نیویورک تایمز وی را یکی از بزرگترین نویسندگان بالینی قرن بیستم نامید.
