بوروس فردریک اسکینر متولد سال ۱۹۰۴ در سوسکوهانا واقع در ایالت پنسیلوانیا بود.او اولین فرزند ویلیام اسکینر و گریس مانژ بوروس اسکینر بود.پدر وی وکیلی بود که آرزوی سیاستمدار شدن را داشت و مادرش خانه دار بود و به فکر مراقبت از دو فرزندش بود. اسکینر در خانواده ای مرفه از طبقه متوسط به بالا بزرگ شد و والدینش ارزش های خویشتنداری، خدمت کردن، صداقت، و سخت کوشی را برای تربیت فرزندانشان به کار بستند.
تأثیر تربیت دوران کودکی
پدر و مادر اسکینر عضو کلیسا بودند ولی او در طول دوره دبیرستان، اعتقاد خود را از دست داد و به هیچ مذهبی پایبند نبود. مادرش هرگز از معیارهای سخت و جدی خود منحرف نمیشد. مادربزرگ او با اشاره به ذغالهای سرخ شده در شومینه اتاق پذیرایی، میخواست او را از تنبیههای جهنم آگاه سازد. پدر اسکینر با آگاه ساختن او از عاقبتی که به تبهکاری منجر میشود، در آموزش اخلاقی فرزندش تلاش می کرد. زندگینامه اسکینر، حاوی اشارات زیادی به تأثیر این هشدارهای کودکی بر رفتار بزرگسالی اوست.
دوران نوجوانی و اولین بحران زندگی وی
اسکینر در کودکی به موسیقی و ادبیات علاقه داشت. او در کالج همیلتون در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت و بعد از فارغالتحصیلی انتظار داشت رماننویس شود. اسکینر که توسط اظهار نظر شاعر نامی، رابرت فراست درباره اثر خود ترغیب شده بود، در اتاق زیرشیروانی خانه والدین خود در شهر اسکرانتون مطالعه را آغاز نمود و تصمیم به نوشتن گرفت. نتایج کار وی مصیبت بار بود. او منتظر الهام بود اما اتفاقی نمی افتاد. حتی به این فکر افتاد که به روانپزشک مراجعه کند، اما پدرش معتقد بود این کار پول هدر دادن است.اسکینر ۲۲ ساله در تنها کاری که میخواست انجام دهد، شکست خورده بود و در آن سن اولین بحران زندگی اش را تجربه کرد.
ورود به رشته روانشناسی
اسکینر در پایان این دوره تیره و ناموفق که حدود ۱۸ ماه به طول انجامید، به روانشناسی علاقهمند شد. او پس از مطالعه آثار واتسون و پاولوف، تصمیم گرفت رفتارگرا شود. گرچه در دوره کارشناسی، هیچ درس روانشناسی نگذرانده بود، اما توانست در مقطع ارشد روانشناسی دانشگاه هارواد پذیرفته شود و پس از اخذ مدرک دکتری در سال ۱۹۳۱، یک بورس تحصیلی برای انجام پژوهش آزمایشگاهی در دانشگاه هاروارد دریافت کرد. پس از اتمام این پروژه، به مدت ۳ سال به عضویت انجمن تقویت تفکر خلاق بین دانشجویان دانشگاه هاروارد درآمد. وی در سال های ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۵ در دانشگاه مینه سوتا به آموزش روانشناسی پرداخت و در همین مدت کتاب رفتار جانداران را نوشت. اسکینر در سال ۱۹۴۵ به دانشگاه ایندیانا رفت و سرپرستی بخش روانشناسی آن دانشگاه به وی واگذار شد و در سال ۱۹۴۸ به دانشگاه هاروارد برگشت و تا سال مرگش ۱۹۹۰ در آنجا به مطالعات خود پرداخت. مورخان روانشناسی اسکینر را در ردیف هشتم فهرست روانشناسان در طول تاریخ و در ردیف اول فهرست روانشناسان معاصر قرار دادند.
نظریه اسکینر

تمام آزمایش های اسکینر در مطالعه رفتار انسان عمدتا بر روی موش ها و کبوتر ها انجام میگرفت. اسکینر شرطی سازی کنشگر را مطرح کرد و به گسترش آن پرداخت. به گفته وی موجودات عناصر منفعلی نیستند و بر محیط خود اثر می گذارند. اسکینر برای نشان دادن این موضوع، برای آزمایش خود جعبه ای طراحی کرد. در این جعبه هر زمان حیوان اهرمی را فشار می داد، مقداری غذا به درون ظرف ریخته می شد؛ به تدریج حیوان یاد گرفت که با فشردن اهرم، غذا پدیدار می شود. یعنی حیوان با انجام یک رفتار در محیط، پاداش می گیرد و در نتیجه رفتارش تقویت می شود.
وی نام این رفتار را رفتار کنشگر نامید به این معنی که فرد به صورت خودانگیخته آن را انجام می دهد. سگ هایی که برای یافتن مواد مخدر یا برای امداد و نجات استفاده می شوند نیز به همین روش آموزش دیده اند. در واقع غذا پاداشی بود که برای عمل خود انجام می دادند. اما این حالت در شخصیت و زندگی افراد چه کاربردی دارد؟
او بر این باور بود که تمام رفتار انسان ها را می توان بر اساس شرطی سازی کنشگر توضیح داد. اسکینر معتقد بود که با تقویت و پاداش می توان انسان و حیوان را طوری تربیت کرد که هر کاری انجام دهد. این تقویت در مورد حیوان استفاده از غذا است، اما در مورد انسان، لبخند، نگاه تأییدآمیز، پول، نمره و… می توانند عوامل تقویت کننده باشند. نظریه اسکینر می گوید کسی که تقویت کننده ها را در اختیار دارد، رفتار افراد را تحت کنترل دارد. نظر اسکینر این بود که ماهیت و فراوانی رفتار کنشگر، به وسیله تقویتی که به دنبال رفتار روی می دهد تعیین می شود یا تغییر می کند.
طبق نظر وی کودک در ابتدا رفتارهای تصادفی و خودانگیخته انجام می دهد. والدین و دیگر نزدیکان به برخی از این رفتارها پاداش می دهند. پاداش هایی مانند بغل کردن، غذا، اسباب بازی که باعث می شود رفتار کودک تقویت شود. در واقع این رفتارها یاد گرفته می شوند. رفته رفته با بیشتر شدن سن، رفتارهایی که تقویت شده اند باقی می مانند و رفتارهایی که تأیید نمی شوند، ادامه نمی یابند؛ زیرا پاداشی دریافت نکرده اند و تقویت نمی شوند.
از کودکی به بعد رفتارهایی که تقویت می شوند، نیرومند می شوند و الگوها را در انسان ها شکل می دهند. در نظریه اسکینر ، این الگوها و مجموعه های رفتاری کنشگر، تشکیل دهنده شخصیت هستند.
